تابلو اعلانات سایت
میلیاردرها مرامنامه (قوانین سایت) میلیاردر هدف این سایت چیست؟ میلیاردر دانلود ماهنامه سایت
میلیاردرها اتمام حجت (حتما بخوانید.) میلیاردر راه اندازی کسب و کار توسط اعضا میلیاردر مسابقه دوبرابر کردن پول
میلیاردرها عضویت در بخش ویژه VIP میلیاردر موفقیت های دوستان بعد از عضویت در سایت میلیاردر تبلیغات و معرفی کار و شغل شما



داستان مبارزه من!!!
زمان کنونی: 09-30-2025, 06:42 PM
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان
نویسنده: maral 777
آخرین ارسال: هلاله
پاسخ:
بازدید: 9502

ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 23 رأی - میانگین امیتازات : 3.52
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
داستان مبارزه من!!!
05-05-2013, 12:27 PM
ارسال: #1
داستان مبارزه من!!!
نمی دونم جای این موضوع اینجا هست یا نه....
اسمش رو نمی شه گذاشت کارآفرینی اما فکر می کنم انگیزه خوبی برای شروع بانوان عزیز انجمن باشه
به هر حال اگه جای این موضوع اینجا نیست بهم بگید
بگذریم...بریم سر اصل مطلب
حدودا چهارسال پیش بود. من بودم و زندگی پر از گرفتاری و مشکلات رنگارنگ...سال دوم دانشگاه بودم، حجم زیاد درس ها از یک طرف، بیماری پدرم از طرف دیگر(پدرم مبتلا به delusional disorder بود که یک نوع اختلال روانی همراه با شک و توهمات بزرگ بینی است)، نگرانی ها برای مادرم و خواهرانم و عدم تامین مخارج زندگی توسط پدرم علیرغم درآمد عالی، همه و همه پشتم را خم کرده بود. می دیدم که جیب های پدرم پر از پول است و یخچال خانه خالی...پولی در خانه نبود جز پولی که من پس انداز کرده بودم(همیشه تحت هر شرایطی پس انداز داشتم) اما آن هم داشت ذره ذره کم می شد و خرج خرید مایحتاج خانه می شد. از سوی دیگر شک پدرم به همه چیز و همه کس و بیشتر از همه به مادرم و من و خواهرهایم زندگی را به کاممان تلخ کرده بود. تنها کسی حال مرا می فهمد که با شخص مبتلا به شک زندگی کرده باشد. همه چیز برای او شک برانگیز بود، از سنجاق قفلی که کنار پول هایش بود(می گفت اینجا گذاشته اید تا درآمد مرا قطع کنید) تا شک به اعتیاد من و خیانت مادرم و.... به همه چیز شک می کرد...
تمام مدت فکرم درگیر بود. باید کاری می کردم. باید اول پولی برای مایحتاج خانه بدست می آوردم و بعد فکری برای نجات همه از آن خانه می کردم(پدرم بارها به نیت کشتن مادرم به او حمله کرده بود) اما چطور؟!!!تمام روزها دانشگاه بودم و فرصتی برای کار در بیرون از خانه نداشتم. به یاد آگهی های کار در منزل همشهری افتادم. به چند تا از آنها سر زدم حتی از یکی دو جا کار هم گرفتم اما آنقدر شرایط سخت تعیین می کردند و از کار ایراد می گرفتند که فقط ضرر پولی که برای آموزش و وسایل داده بودم روی دستم ماند. نمی دانستم چه کار کنم. واقعا درمانده شده بودم. به ته خط رسیده بودم اما به قول آنتونی رابینز زمانی که به اوج ناامیدی برسی نقطه شروع موفقیت توست....
ادامه دارد!!!

هر کس بخواهد کاری انجام دهد راهش را پیدا می کند هر کس نخواهد کاری را انجام دهد بهانه اش را
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال پاسخ 


پیام های داخل این موضوع
داستان مبارزه من!!! - maral 777 - 05-05-2013 12:27 PM

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان
تماس با ما | سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران | بازگشت به بالا | بازگشت به محتوا | آرشیو | پیوند سایتی RSS