نظریه های یک جادوگر ( کنترل قانون جذب )

[حمید سیدی زاده]

درود به دوستان
بازم جادوگر برگشته و دلش خیلی براتون تنگ شده .
راستش اول چند تا مورد رو خدمت شما عزیزان بگم . یکی که دنباله بحث قبلی یادم نرفته و حتما در بحث آینده کاملش میکنیم و دوما یکی سری از دوستان یک موضوعی رو مطرح کردند که لازم دونستم امشب کامل در موردش صحبت کنیم . داستان از این قراره که به گفته دوستان اختلاف نظری بین صحبت های من و اقای قربانیان اون شب جلسه اصفهان در اتاق هتل؛ بعد از دیدن سخن رانی آقای آزمندیان پیش آمد . و اختلاف به این صورته که بند ه گفتم یک جهارم دارایی رو برای خیریه در نظر بگیرید و آقای قربانیان گفته آند که مقداری خیلی کمتری در نظر بگیرید .
راستش دوستان این اختلاف نیست ، چون ایشون با نظر من که مقداری از دارایی رو به خیریه اختصاص بدیم موافقند و نظر ایشون مقدار کم بود و نظر من یک چهارم که بازم میگم این موضوع اختلاف حساب نمی شه .
ببینید دوستان اینکه کی و چقدر میخواد به چه مقدار سرمایه به کار خیریه اختصاص بده نه من میتونیم تعیین کنم و نه آقای قربانیان و نه هیچ کس دیگه ، بلکه به خودتون عزیزان بستگی داره . برای اینکه بتونید تصمیم بگیرید چقدر مایل به سرمایه گذاری در کار خیر هستید دو مورد بگم . یکی اینکه : شما مقداری از سرمایه رو برنامه ریزی کنید برای خیریه ، منظورم این نیست بریم توی محله فقیر نیشین پول سر اون بنده خدا ها بریزیم بلکه اگه شما یک میلیارد داشته باشید مثلا یک چهارم اون رو که میشه 250 میلیون تومن ،توی صندوقی قرار بدید و بعد از چند ماه یک مدرسه شبانه روزی تاسیس کنید که بچه هایی که هم سن و ساله هلیای من و آیدای آقای رضایی یا رامای خانم فیاض هستند ، توی خیابون دارن یا شیشه ماشین پشت چراغ قرمز پاک میکنند یا در حال جمع کردن بازیافتها هستند ، توی مدرسه شبانه روزی شما درس بخونند و شاید دکتر و ... بشند . خوب شاید هم خدایی نکرده یک روزی قلب مادری یا همسری یا فرزندی دردی بکنه و شما برید به بیمارستان و توی اتاق عمل متوجه بشین اون دکتری که داره قلب مادر یا ... عمل میکنه همون دختر خانوم یا آقاپسره که در مدرسه شبانه روزی شما درس خونده و شما وسیله ای شدید برای نجات همسر یا مادرخودتون . فکر نمی کنم پول های زیاد شما بتونه توی اتاق عمل کاری از پیش ببره ولی اون خانم یا آقای دکتر که از مدرسه شما تغییر روش زندگی داده حتما به شما کمک میکنه .
مورد دوم : دوستان شما اعتقاد به این موضوع دارید که ثروت با لطف خدا ممکن میشه و اگه لطف خدا نباشه ثروتی هم در کار نیست . خوب شما میگید خدایا اگه به من یک میلیارد بدی من یک چهارم رو در راه خیر صرف میکنم ( به نظر من هم منصفانه هست ) خوب خدا فردا همون یک میلیارد رو میده . حالا شما چه میکنید ؟ یک چهارم ؟ یا یک مقدار کم ؟ یا هیچی ؟ واقعا با خودتون رو راست باشید . قابل توجه افراد که این موضوع بارها اتفاق افتاده و کار آفرین ثروتمند داریم که با این عهد همیشه یک چهارم سودش رو صرف کار های خیر میکنه . ( خانوم تاجر سنگ آهن ، موسسه مهر آفرین )
حالا وقتشه یک داستان تعریف کنم . خوب یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود یک آقایی بود که یک شرکتی ثبت کرد و از شرکت خودش اخراج شد ! فکر کنم بدونید منظورم کیه ؟ خلاصه وقتی که اخراج شده بود کنار یک دکه مجله فروشی نظرش به مجله ای جلب شد ، ولی ای داد بی داد پول نداشت اون مجله رو بخره ، فروشنده مجله فروشی که بچه سیاه پوستی هم بود اومد جلو ، لبخندی زد و مچله رو به نابغه کامپیوتر ما داد ، نابغه ما گفت من پولی ندارم خدمتتون بدم ، پسر گفت اشکالی نداره من به شما اینو میبخشم . این حرکت پسر به یاد نابغه ما موند ، تا اینکه 15 سال بعد وقتی نابغه ما اپل رو تاسیس کرد و کلی پول دار شده بود یک تیم جستجو فرستاد دنبال اون پسر تا محبت 15 سال پیشش رو جبران کنه . اون پسر که البته مسلمان هم بود سرایدار یک سینما شده بود ، خلاصه تیم اون رو پیدا کرد و کلی خبر نگار و روزنامه نگار اومدند و وقتی نابغه ما رو در روی پسر بخشنده قرار گرفت گفت: میخوام اون محبت 15 سال پیشت رو جبران کنم . هرچی میخوای برات محیا میکنم ، کشتی ، قصر و هرچی که تو بخوای همه روزنامه و خبرنگار ها منتظر خواسته اون پسر بودند .
پسر بازم لبخندی زد و گفت من هیچی از شما نمی خوام چون شما همه چی دارین و میبخشین ولی من اون موقع هیچی نداشتم و بخشیدم . و راهش رو کشید و رفت .


دوستان من یک خواهش دارم از شما ، الان که وضع مالی شما خیلی خوبه و انشاالله میخواد عالی بشه رفقای جادوگر را یادتون نره . مرسی
]