ماگستان، خرید ماگ، خرید فلاسک و خرید هدیه در همین نزدیکی!

خرید هدیه، خرید ماگ

تابلو اعلانات سایت
میلیاردرها مرامنامه (قوانین سایت) میلیاردر هدف این سایت چیست؟ میلیاردر دانلود ماهنامه سایت
میلیاردرها اتمام حجت (حتما بخوانید.) میلیاردر راه اندازی کسب و کار توسط اعضا میلیاردر مسابقه دوبرابر کردن پول
میلیاردرها عضویت در بخش ویژه VIP میلیاردر موفقیت های دوستان بعد از عضویت در سایت میلیاردر تبلیغات و معرفی کار و شغل شما


راهنمای خرید هدیه، ماگ و فلاسک

ماگستان, اولین و تنهاترین

ماگستان, اولین و تنهاترین


خاطرات
زمان کنونی: 09-27-2025, 11:48 PM
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
نویسنده: mohammadshamosi
آخرین ارسال: محسن قلي زاده
پاسخ:
بازدید: 13476

ارسال پاسخ 
خاطرات
09-08-2012, 05:28 PM (آخرین ویرایش در این ارسال: 09-08-2012 05:30 PM، توسط mohammadshamosi.)
ارسال: #25
RE: خاطرات
دکتری من به مدیر مالی اون در

وقتی تو ماشینم نشست بوی عطرش همه جا رو گرفت. قد بلند ,چشم وابرو مشکی,موهای مش کرده,لبخند ملیح همه چیز دست به دست هم داده بود که من از همون نگاه اول عاشقش بشم وعاشقانه لکنت زبون بگیرم و نفسم به هن هن بیافته و نتونم سر صحبت رو باز کنم.

همینطور که سیگاری از کیفش در اورد گفت:اسمم نازی ... فوق لیسانس مدیریت دارم

با دست پاچگی جواب دادم :اسم منم محمد... دانشجو ی...

امد تو صحبتم وگفت بذار من حدس بزنم.از کتابهائی که پشت ماشینت هست معلومه که دانشجوی پزشکی هستی .درست حدس زدم؟


از شما چه پنهون کتابهای پشت ماشینم اصول آشپزی بود که چون ورق ورق شده بود مادرم داده بود تا اونها رو بدم صحافی کنند واز خوش شانسی عنوانش مشخص نبود فقط خیلی قطور بود طوری که هر کی میدید با خودش فکر میکرد واقعا کتابهای درسیه.

گفتم: بعله دارم تخصص میگیرم

گفتYosef.gifگه نمیتونم حدس بزنم! چه رشته ای؟


منکه دیگه اینجاش رو نخونده بودم با دستپاچگی مجدد گفتم:شکسته بندی!!!

اون همینطور که به سیگارش پک میزد گفت:نازی(منظورش خودش نبود ,من بودم [تصویر: ktscohxicb4m62qmlh2b.gif] )چه پسره با مزه ای حتما منظورت ارتوپدیه!

خدا پدرش رو بیامرزه که گند کاری من رو ماله کشی کرد. گفتم:آره همون که تو میگی!!


با لبخند شیطنت آمیزی گفت:خیلی پزشکی رو دوست داشتم اما حیف که ریاضی ام خوب نبود . حتما تو در ریاضی باید استاد باشی؟

خدایا عجب گیری افتادم مثل اینکه این ریاضی دست از سر من بر نمیداره


با ترس و لرز گفتم:نه من از ریاضی فقط دو اتحاد اول رو بلدم ,یخورده هم از معادله دو مجهولی سر در میارم!!!

اون همینطور که به وسط سیگارش رسیده بود گفت:نازی(منظورش خودش نبود ,من بودم)چه پسره با مزه ای حتما منظورت انتگرال و دیفرانسیله!!!

دیگه اینجا جوابش رو ندادم




بقیه صحبتهامون خصوصی بود و جسارتا به شما دوستان هیچ ربطی نداره [تصویر: aprl7i5h5mdg3orsa1iz.gif] .اما همین قدر بدونید که وقتی به آخر سیگارش رسید گفت: من پیاده میشم آقای دکتر!!

خیلی ناراحت شدم چون به اندازه یک سیگار کشیدن فقط با هم بودیم.در حالیکه شرم وحیا اجازه نمیداد با ترس و لرز گفتم :برای فرستادن والده برای خواستگاری میتونم یک شماره تلفن از شما داشته باشم؟


اونم گفت:چرا که نه آقای دکتر! من مدیر بخش مالی هتل ... هستم اینم شماره ام883000 هر موقع که خواستی زنگ بزن منشی ام ارتباط میده!

قربونت برم خدا دیگه بختم باز شد. دیگه خوشبخت شدم. با یک دختر با کلاس آشنا شدم.اما حیف که کار بدی کردم و از همون اول بهش دروغ گفتم. من از دکتری حتی زدن یک چسب زخم هم بلد نیستم چون معمولا کج وکوله میزنم دیگه چه بشه شکسته بندی یا اون چیزی که اون میگفت ارتو...

فردا صبح در حالیکه دستم میلرزید شماره اش رو جلوم گرفتم. مرگ یکبار شیون هم یکبار. زنگ میزنم و بهش میگم که خاطر خواهش شدم اما دکتر نیستم. از دیفرانسیل و انتگرال هم سر در نمیارم و فقط دو اتحاد اول رو بلدم

چند بار جملات بالا رو تکرار کردم. شماره تلفن رو با ترس ولرز گرفتم. پرسیدم هتل...؟خانمی گفت:بفرمایید.گفتم:با خانوم نازی... کار دارم.

گفت:منظورت اعظم خانومه؟اون الان نمیتونه صحبت کنه. چون رفته رو تختی چرکها رو بریزه تو ماشین لباسشویی

گفتم:اونجا کدام قسمته؟

گفت:رخت شویی هتله...

گفتم: فکر کنم اشتباه شده من با خانوم نازی... مدیر مالی هتل کار دارم

صدا با خنده گفت:پس اگه اینطوره اشتباه گرفتی چو ن ما اینجا یک اعظم خانوم داریم که بهش میگن نازی در ضمن مدیر مالی هتل اقای... اعظم اینجا تو قسمت رختشویی کارگر.....

گوشی رو گذاشتم .دکتری من به مدیر مالی اون در!!!

نکته : این خاطره به ما میاموزد که هیچ وقت دروغ نگوئیم!!!

[تصویر: 9qkvmkh5dva7eujnbd4l.jpg]

در دنیا یک نفر فقط وجود دارد که باید سعی کنیم

همیشه از او بهتر باشیم

و آن کسی نیست جز گذشته خودمان!
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال پاسخ 


پیام های داخل این موضوع
خاطرات - mohammadshamosi - 06-14-2012, 02:36 AM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 06-14-2012, 04:26 PM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 06-16-2012, 10:30 PM
RE: خاطرات - MARYAR - 06-16-2012, 11:32 PM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 06-17-2012, 12:16 AM
RE: خاطرات - hamidtaha - 06-17-2012, 12:20 AM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 06-17-2012, 12:27 AM
RE: خاطرات - mosafer bedar - 06-17-2012, 08:05 AM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 06-18-2012, 12:56 PM
RE: خاطرات - فرهاد قربانی - 06-18-2012, 01:49 PM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 06-18-2012, 07:40 PM
RE: خاطرات - فرهاد قربانی - 06-18-2012, 08:01 PM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 06-20-2012, 02:40 PM
RE: خاطرات - goldmen - 06-20-2012, 06:35 PM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 06-25-2012, 01:19 AM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 07-06-2012, 11:57 PM
RE: خاطرات - P@RSA - 07-07-2012, 12:29 AM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 07-07-2012, 01:51 AM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 07-13-2012, 11:51 PM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 07-16-2012, 01:56 AM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 08-03-2012, 12:22 AM
RE: خاطرات - P@RSA - 08-03-2012, 12:43 AM
RE: خاطرات - فرهاد قربانی - 08-03-2012, 12:49 AM
RE: خاطرات - درناز - 08-03-2012, 02:36 AM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 09-08-2012 05:28 PM
RE: خاطرات - M3HDI - 09-08-2012, 05:40 PM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 09-08-2012, 05:52 PM
RE: خاطرات - کامیار کاظمی - 09-08-2012, 06:04 PM
RE: خاطرات - صدفی - 09-08-2012, 11:41 PM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 09-19-2012, 11:58 PM
RE: خاطرات - فرهاد قربانی - 10-14-2012, 09:37 AM
RE: خاطرات - jahanagahi - 09-20-2012, 12:56 AM
RE: خاطرات - P@RSA - 09-20-2012, 04:17 PM
RE: خاطرات - M3HDI - 09-20-2012, 06:34 PM
RE: خاطرات - jahanagahi - 09-20-2012, 07:25 PM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 09-22-2012, 01:09 PM
RE: خاطرات - درناز - 09-24-2012, 12:48 AM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 10-06-2012, 09:34 AM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 10-14-2012, 01:21 AM
RE: خاطرات - حامد - 10-31-2012, 10:45 PM
RE: خاطرات - M3HDI - 10-31-2012, 11:04 PM
RE: خاطرات - مسعود کوچولو - 11-01-2012, 12:23 AM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 11-01-2012, 12:29 AM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 01-08-2013, 10:38 PM
RE: خاطرات - MARYAR - 01-08-2013, 10:59 PM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 01-09-2013, 09:52 AM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 03-12-2013, 02:41 PM
RE: خاطرات - MARYAR - 03-12-2013, 06:40 PM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 03-12-2013, 10:38 PM
RE: خاطرات - MARYAR - 03-12-2013, 10:41 PM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 03-13-2013, 01:24 AM
RE: خاطرات - MARYAR - 03-13-2013, 01:30 AM
RE: خاطرات - MARYAR - 03-12-2013, 10:45 PM
RE: خاطرات - jahanagahi - 03-12-2013, 10:57 PM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 05-22-2013, 05:02 PM
RE: خاطرات - MARYAR - 05-22-2013, 05:37 PM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 09-22-2013, 05:32 PM

موضوع های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  خاطرات نوجوانی که به فکر میلیاردرشدن بود alireza091111 8 2,215 05-30-2013 01:28 PM
آخرین ارسال: alireza091111

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
تماس با ما | سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران | بازگشت به بالا | بازگشت به محتوا | آرشیو | پیوند سایتی RSS