تابلو اعلانات سایت
میلیاردرها مرامنامه (قوانین سایت) میلیاردر هدف این سایت چیست؟ میلیاردر دانلود ماهنامه سایت
میلیاردرها اتمام حجت (حتما بخوانید.) میلیاردر راه اندازی کسب و کار توسط اعضا میلیاردر مسابقه دوبرابر کردن پول
میلیاردرها عضویت در بخش ویژه VIP میلیاردر موفقیت های دوستان بعد از عضویت در سایت میلیاردر تبلیغات و معرفی کار و شغل شما



شکوه السادات هاشمی مخترع سوسک کش
زمان کنونی: 09-29-2025, 08:13 PM
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان
نویسنده: Amiraliamirali
آخرین ارسال: Amiraliamirali
پاسخ:
بازدید: 709

ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 6 رأی - میانگین امیتازات : 3.33
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
شکوه السادات هاشمی مخترع سوسک کش
09-23-2015, 09:38 PM
ارسال: #3
RE: شکوه السادات هاشمی مخترع سوسک کش
شکوه نمی‌تواند شکوه نداشته باشد
پدرم سواد نداشت اما می‌گفت برایش کتاب بخوانند. تفرشی بود و در یکی از روستای آنجا، اسم و رسمی داشت و باعث آبادانی آنجا و ساختن مسجد و حمام شده بود و پدربزرگ من هم یک سری سمت‌های حکومتی داشت. خانواده‌ی ریشه‌داری بودند و برای همین بود که اسم مرا شکوه‌السادات گذاشته بودند. اسم خیلی به انسان شخصیت و اعتماد به نفس می‌دهد و به احتمال زیاد ممکن است حتی روند زندگی آدم‌ها را هم تغییر بدهد. کسی که اسمش شکوه است، نمی‌تواند شکوه نداشته باشد مخصوصا که اخر اسمش السادات باشد و من شکوه السادات هستم.

درس می‌خواندم و کار می‌کردم
نزدیک خانه ما یک نمایندگی ایران ناسیونال وجود داشت، که در سال 46 تاسیس شده بود. آقایی به نام محمدرضا کلانتری، آن موقع قطعات پیکان را تولید می‌کرد. من با درخواست از ایشان و کمک‌شان، در جایی مشغول به کار شدم. سال 49 بود. یادم هست روز اول مهر بغض کرده بودم وقتی می‌دیدم بچه‌ها به مدرسه می‌روند و من باید سرکار بروم. رفتن من به سرکار، مقارن با روز اول مهر شده بود. نزدیک به دو ماه در تعمیرگاه شماره 18 ایران ناسیونال، در خیابان هفده شهریور شمالی فعلی کار کردم. هنوز شماره تلفن آنجا یادم هست: 754444 و 754400

از آنجا که بیرون آمدم فقط یک روز بیکار بودم. زنگ زدم به جایی و‌گفتم آیا شما «کاردکس من» می‌خواهید؟ کاردکس من کسی بود که موجودی‌های لوازم یدکی را در برگه‌هایی وارد و خروجی‌ها را خارج می‌کرد. سه چهار سال هم در جای جدید کار کردم و هم‌زمان با آن درس هم می‌خواندم. درس خواندن را خیلی دوست داشتم و اهل مطالعه بودم. برای پدرم کتاب می‌خوانم و در ازای خواندن قصه‌های هزار ویک شب و شاهنامه از او پول می‌گرفتم. خودم هم مطالعه را خیلی دوست داشتم. سعی می‌کردم کتاب، روزنامه و مجله تهیه کنم و بخوانم. شرایط مالی خانواده هم زیاد خوب نبود بنابر این از جاهایی که کتاب و مجله کهنه داشتند، با قیمت کمتر مجله تهیه می‌کردم.

کلاس هفتم بودم که دیدم پنج شش تا تجدید آورده‌ام و تکان خوردم. مگر می‌شد من تجدید آورده باشم؟ تجدیدهایم به این خاطر بود که مادرم می‌گفت باید همه‌ی کارها را انجام بدهم و بعد کتاب یا درس بخوانم. خانواده ما هم خانواده شلوغی شده بود. دو زن پدرم با هم زندگی می‌کردند و مدام با هم درگیری داشتند. بعدتر پدرم صلاح دید که آنها را از هم جدا کند.

زن پدرم بیماری‌هایی گرفت که دکتر گفت او باید در هوای پاک باشد، بنابراین پدرم او را به روستای رستگان در تفرش برد. داشتم می‌گفتم که دیدم چند تا تجدید آوردم. تکانی خوردم، حواسم را جمع کردم تا هم کارهای مادر را خوب انجام بدهم و هم درس بخوانم. تصور مادرم از بچه، به خصوص دختر این بود که باید فقط کارهای خانه را انجام بدهد و خیلی درگیر درس خواندن او نبود.

ماجرای ازدواج من
روزها کار می‌کردم و شب‌ها درس می‌خواندم .در کلاس دهم همان بلای کلاس هفتم به سرم آمد و بعد دوباره به خودم آمدم و تا دیپلم همه‌ی درس‌ها‌، به خصوص درس‌های ریاضی‌ام نمره‌های بالا بود. در سال 54 در همان محیط کارم با آقای آشنا شدم و ازدواج کردم. ماجرای ازدواج ما هم طولانی است. ایشان قبل از آن ازدواج کرده و دو بچه داشت. به سفارش پدرم، قرار بود من آن بچه‌ها را قبول نکنم اما در یک مقطع دیدم لازم است و قبول کردم. دو بچه پدربچه‌هایم داشت و چهار بچه هم خودم به دنیا آوردم. در همین شرایط هم هر سال در دانشگاه شرکت می‌کردم، وقبول هم می‌شدم اما خانواده موافقت نمی‌‌کردند. زندگی ادامه داشت تا سال هفتادو سه که مقطع دیگری از زندگیم شروع شد.

چگونه مربی ورزش شدم؟
هر روز در پارک شقایق، در منطقه هشت، به ورزش صبحگاهی می‌رفتم. یک سلسله اتفاقات پیش آمد که باعث شد مربی آنها شوم. از بعد از ازدواجم تا سال 72، کارم بچه‌ و خانه‌داری بود چون پدر بچه‌هایم معتقد بود من اگر درس بخوانم و خانم دکتر شوم دیگر کنار او نمی‌مانم، در حالی که من چنین آدمی نبودم. همان موقع هم من دیپلمه بودم و ایشان پنج شش کلاس سواد داشت. این تحصیلات دو برابر می‌توانست مسئله‌ساز باشد، اما مسئله‌ساز نشده بود.

من چون بچه‌های دیگر پدرم از زن دومش و وضعیت خانواده‌ام را دیده بودم، می‌خواستم دو بچه پدر بچه‌هایم حس نکنند، من زن بابایشان هستم. سعی می‌کردم با آنها هم رفتار خوبی داشته باشم و بین آنها و بچه‌های خودم فرق نمی‌گذاشتم. خلاصه آنکه شرایط خانواده و بچه‌داری نگذاشت من درس بخوانم و رسیدیم به سال 72.

داشتم می‌گفتم هر روز به ورزش صبحگاهی می‌رفتم. احساسم این بود که آن مربی حرکات درستی انجام نمی‌دهد اما نرفتم با او صحبت کنم. اتفاق عجیبی که خیلی وقتها در زندگیم می‌افتد این است که هر نکته‌ی مثبتی که راجع به خودم و یا دیگران فکر می‌کنم، اتفاق می‌افتد. همان موقع که داشتم فکر می‌کردم آن مربی حرکاتش درست نیست، هم زمان شد با زمانی که آن مربی ازدواج کرد و من شدم مربی آن جمع. برای آنکه خودم آن کار را درست‌تر و علمی‌تر انجام دهم، به کلاس مربیگری رفتم.

کلاس‌های مربیگری دوره‌های سختی داشت. صد، صدو پنجاه نفر شرکت می‌کردند، از آنها تست‌های دو می‌گرفتند و بیست سی نفر انتخاب می‌شدند. من آن موقع سه چهار بار زایمان کرده بودم ولی در ورودی این کلاس‌ها موفق شدم و در مرحله‌ی بعدی جزو ده نفر قبولی بودم. وقتی که در کلاس‌های توجیهی مربیگری قبول شدم، از خوشحالی بالا پریدم و یک بشکن زدم. شده بودم مربی پارک. یک حس خاص به من می‌گفت در زندگیم دارد اتفاقاتی می‌افتد.

هر ثانیه فرصتی است برای دگرگون کردن زندگیتان.
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال پاسخ 


پیام های داخل این موضوع
RE: شکوه السادات هاشمی مخترع سوسک کش - Amiraliamirali - 09-23-2015 09:38 PM

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان
تماس با ما | سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران | بازگشت به بالا | بازگشت به محتوا | آرشیو | پیوند سایتی RSS