تابلو اعلانات سایت
میلیاردرها مرامنامه (قوانین سایت) میلیاردر هدف این سایت چیست؟ میلیاردر دانلود ماهنامه سایت
میلیاردرها اتمام حجت (حتما بخوانید.) میلیاردر راه اندازی کسب و کار توسط اعضا میلیاردر مسابقه دوبرابر کردن پول
میلیاردرها عضویت در بخش ویژه VIP میلیاردر موفقیت های دوستان بعد از عضویت در سایت میلیاردر تبلیغات و معرفی کار و شغل شما



شکوه السادات هاشمی مخترع سوسک کش
زمان کنونی: 09-29-2025, 01:43 PM
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان
نویسنده: Amiraliamirali
آخرین ارسال: Amiraliamirali
پاسخ:
بازدید: 706

ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 6 رأی - میانگین امیتازات : 3.33
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
شکوه السادات هاشمی مخترع سوسک کش
09-23-2015, 09:33 PM
ارسال: #2
RE: شکوه السادات هاشمی مخترع سوسک کش
مسولیت‌پذیر بودم
آدم‌هایی که فعال و به قول انگلیسی‌ها activ هستند از همان بچگی منفعل نیستند و تن به روز مرگی نمی‌دهند. من بچه بزرگ خانواده بودم و پدرم ازدواج دوم کرده بود و من، حتی نسبت به بچه‌های زن دوم پدرم هم بی تفاوت نبودم. به درس، مسائل مربوط به خورد و خوراک و مسائل اجتماعی، واکسیناسیون و حمام کردن‌شان توجه می‌کردم. آن موقع هنوز این‌طوری نبود که در همه خانه‌ها حمام وجود داشته باشد و هر بچه‌ای خودش برود حمام کند. معمولا بزرگترها باید بچه‌ها را به حمام می‌بردند.

یادم هست که پنج شش بچه را در حمام ردیف می‌شستم، در حالی که خیلی هم از آنها بزرگتر نبودم. البته نمی‌گویم که همه‌ی این کارها را برای بچه‌های زن دوم پدرم هم می‌کردم اما به نوعی در زندگی آنها هم نقشی مثبت داشتم که شاید در ادامه‌ی صحبت‌ها هم به آن برسم. در شش سالگی با ازدواج دوم پدرم و نقل مکان ما از شهریار به تهران مواجه شدم. وضع مالی پدرم خوب بود اما گرفتن زن دوم و تن به کار ندادن، کم‌کم اوضاعش را به هم ریخت.

هر کس هر قدر که سرمایه داشته باشد، حتما باید کار کند تا اگر سرمایه‌اش را افزایش نمی‌دهد، کاهش هم ندهد. پدر من آنطور که یادم می‌آید، زیاد کار نمی‌کرد و این باعث شده بود که سرمایه‌اش پایین بیاید. یادم هست برادرم در کلاس پنجم تجدید شده بود. او صدایش را در نیاورد، من فهمیدم و نزدیکای شهریور با او آنقدر کار کردم تا قبول شد. البته من فقط دو سال از او بزرگتر بودم. معمولا آدم‌ها به فکر خود و حل مسائل خودشان هستند اما من اینطور نبودم و به اطرافیانم هم فکر می‌کردم.

اسم کوچه کودکی‌ام، هنوز هم هاشمی است
سیزده چهارده سالم بود که یک آگهی دیدم وجذب آن شدم. آموزشگاه اقتصاد ایران در میدان فردوسی، به مناسبت تاسیس‌اش اعلام کرده بود که دفترداری، حسابداری، منشی‌گری و تایپ فارسی لاتین را رایگان درس می‌دهد. این اطلاعیه بهانه‌ای شد که من به آنجا بروم و این دوره‌ها را ببینم. البته در یادگیری آن دوره‌ها زیاد موفق نبودم ولی با این حال گواهینامه‌اش را گرفتم. این دورانی بود که پدر کم کم داشت موقعیت‌اش ضعیف می‌شد و شرایط سختی برای خانواده به وجود می‌آمد.

در درس‌های روانشناسی صحبت می‌شود که آدم خوب است که برای کار و زندگیش برنامه داشته باشد ولی من در آن مقطع ننشستم فکر کنم و برنامه بریزم که به سر کار بروم و خانواده را به شرایط قبل برگردانم و یا در حد خودم تلاش کنم. البته من همیشه قبل از آنکه برنامه‌ریزی کنم، عمل می‌کردم. یعنی فکرش را نمی‌کنم و حرفش را نمی‌زنم، خیلی زود عمل می‌کنم و همیشه سعی کرده‌ام که هر لحظه‌ام برای پیشبرد زندگی مفید باشد.

هر چند که آن دوره‌ها چندان موفق نبود اما باعث شد من فکر کنم، مقداری توانمندی برای کار کردن دارم و می‌توانم سرکار بروم. کلاس هفتم هشتم را خوانده بودم و در خانه هم خوب کار می‌کردم. زنبیل را به دستم می‌گرفتم و تا مسافت خیلی دوری می‌رفتم تا کالاهای مصرفی روزانه خانواده را، ارزان‌تر تهیه کنم. یکی از این سالها، زمستان سختی داشتیم. من ده یازده سالم بود. در خانه نفت نداشتیم و من رفته بودم دنبال نفت.

الان چون گاز هست و همه از گرم‌کننده‌های خوب استفاده می‌کنند، شهر وزمین مثل آن موقع سرد نیست. آن زمان زمستان‌ها خیلی سردتر از الان بود. پیت نفت را به دستم گرفته بودم و دنبال نفت بودم. رفتم به شعبه دیدم بسته است، یک شعبه دیگر رفتم نفت نداشت و خلاصه نفت پیدا نمی‌کردم. ساعت نه شب وهوا خیلی سرد بود. لپ‌ها و دستهایم یخ کرده بود.

آقایی مرا دید و به من گفت دخترجان، این موقع شب چه می‌خواهی؟ گفتم آمدم دنبال نفت. گفت بیا برویم من به شما نفت بدهم، رفتم در خانه‌شان ایستادم، بشکه نفت‌شان دم در بود. آن آقا پیت نفت مرا پر کرد و گفت دخترم اگر کسی به تو گفت بیا برویم چیزی به تو بدهم نرو. خطرناک است. حالا هم بدو برو خانه‌تان.

ما آن موقع در خیابان بهبهانی، بین باغچه بیدی و سرآسیاب دولاب می‌نشستیم. بلافاصله بعد از چهارصد دستگاه، دست راست که بروید می‌خورید به باغچه‌بیدی و باغچه‌بیدی را که مستقیم پایین بروید، می‌رسید به سرآسیاب دولاب. پدر من آنجا ملک‌های زیادی داشت و با اینکه الان اسم‌های کوچه‌های آنجا همه‌اش عوض شده، هنوز اسم کوچه‌ای که مغازه‌ها و خانه‌ی پدرم در آنجا قرار داشت، هاشمی است.

هر ثانیه فرصتی است برای دگرگون کردن زندگیتان.
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال پاسخ 


پیام های داخل این موضوع
RE: شکوه السادات هاشمی مخترع سوسک کش - Amiraliamirali - 09-23-2015 09:33 PM

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان
تماس با ما | سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران | بازگشت به بالا | بازگشت به محتوا | آرشیو | پیوند سایتی RSS