ما هم شروع کردیم ؛ جوجه کشی

[thundrill]

به نام خدا

با سلام بر همگی دوستان عزیز این انجمن
میدونید که اکثر آدما یکسری مشکلات و درد هایی دارن که در طول زندگی اونا رو اذیت میکنه و رنج میده، و از جمله ی اون آدما یکی من و یکی دیگه هم رفیقم آقای موسوی بودیم که تصمیم به غلبه بر بزرگترین درد زندگیمون یعنی درد بی پولی گرفتیم.
خب حالا شاید از خودتون می پرسید که حالا جریان شما چی هست و شما چکار برای حل این مشکل کردید.
جونم براتون بگه که ماجرا به اونجا بر میگرده که یه روز تو سلف دانشگاه با دوستم آقای موسوی نشسته بودیم و یه ماجرایی برامون پیش اومده بود که درد بی پولی سر تا پای وجودمون رو گرفته بود، خلاصه در حین صحبت بودیم که من ایده هایی رو که توی دفتر ایده هام( این رو از همین سایت و از آقای کاظمی عزیز یاد گرفته بودم) داشتم، یکی یکی برای دوستم گفتم و یکی از اونا نظرشو جلب کرد و اونم جوجه کشی اردک و فروش جوجه اردک بود. نشستیم و فکر کردیم که برای این کار به چی نیاز داریم؟! خوب جواب واضح بود یه دستگاه جوجه کشی خوب که قیمتشش حدودا از یک میلیون شروع میشد و بالا میرفت ولی خوب کل سرمایه ما روی هم پونصد هزار تومن هم نمیشد که اونم پول تو جیبی هایی بود که بجای اینکه الکی حرومشون کنیم برای یه همچین روزایی جمع میکردیم، خب پس تصمیم گرفتیم چکار کنیم؟! تصمیم گرفتیم از داشته هامون نهایت استفاده رو ببریم و با حداقل هزینه هر جوری شده کارمون رو راه بندازیم، یه خورده به دور و ورمون نگاه انداختیم و دیدیم که نه اونقدر هم دستمون خالی نیست که و انگار خدا از قبلش برامون خواسته و منتظر وقتی بوده که تلنگر رو بخوریم. هر چی که نیاز داشتیم دور و ورمون بود فقط کافی بود که با دقت بهشون نگاه کنیم.
خب داشته های ما شامل چیزای زیر بود:
دو نفر که واقع درد پول درآوردن داشتن(نه برای تفریح، بلکه حداقل برای اینکه خرج زندگیشون رو دربیارن) که دست بر قضا یکیشون از لحاظ فنی و الکترونیکی اطلاعات فوق العاده زیادی داشت(یعنی آقای موسوی) و این دو نفر از هر لحاظ پشتیبان همدیگه بودن.
یه بدنه یخچال خراب که اینم یه ماجرای خیلی جالبی برای خودش داره
دانش و اطلاعات تجربی بالا در زمینه طیور و جوجه کشی و پرورش آنها
یکسری وسایل ریزه میزه مورد نیاز
حدود 500 هزار تومان سرمایه
خلاصه صبر کردیم تا امتحانات ترم 3 تموم شد و آقای موسوی با یه تلاش فوق العاده تحسین برانگیز آماده سازی دستگاه رو شروع کرد و قبل از شروع ترم جدید دستگاه رو با قابلیت ارتقا به ظرفیت 350 تخم مرغ تکمیل کرد و مرحله ی تست دستگاه شروع شد و توش چن تا تخم مرغ و تخم اردک گذاشتیم و همین یکی دو روز پیش بود که به قول عمو هوشنگ از راه شگفت خدا چن تا از جوجه مرغامون از تخم در اومدن
کل خرجمون هم تو این مدت دقیقا 163000 هزار تومان شد که البته بدلیل بی تجربگی توی یکسری زمینه ها الکی بالا رفت و میشد که کمتر از 140000 هزارتومان بشه.
برنامه ما اینه که فعلا پارک هایی رو که بچه ها توش زیادن به عنوان مناطق استراتژیک در نظر گرفتیم که جوجه اردک هامون رو ببریم و اونجا ها به صورت دستفروشی بفروشیم و احتمالا هم روی تراکت و سایت های تبلیغاتی رایگان هم تبلیغاتمون رو شروع کنیم و اگر خدا خواست کم کم سفارش های عمده بگیریم.
به توسعه و پیشرفت کار هم فکر می کنیم و دنبال اینیم که با جمع کردن سرمایه بریم یه زمینی تهیه کنیم و بزنیم تو کار مزرعه پرورش طیور اون هم بصورت ارگانیک.
اگر دوستان گرامی پیشنهاد یا انتقادی دارن واقعا ما رو خوشحال میکنن و بر سر ما منت میزارن که اونا رو با ما در میون بزارن. فقط یه خواهشی که از دوستان عزیز داشتیم اینه که خواهشا انتقاداتتون رو با این عبارت " نمیخوام نا امیدتون کنم، ولی ...." و عبارات مشابه شروع نکنید و مستقیم برید سر اصل مطلب، چون قبل از اینکه ما بخوایم انتقاد شما رو بخونبم و با این عبارت روبرو بشیم یه حس یاس و ناامیدی ناخودآگاه بهمون دست میده و این چیزیه که من به شخصه موقع مطالعه تاپیک های دوستان دیگر و دیدن انتقادات مشابه که با این عبارت شروع شدن، بهم دست داده.
آقای موسوی هم عضو این سایت هستن ولی به علت مشغله فوق العاده زیادشون به ندرت وقت میکنن به سایت سر بزنن و من وظیفه ی انتقال مطالب ایشون رو در اینجور مواقع دارم. ایشون یه مطلبی رو آماده کرده بودن که توش به زبون خودمونی از شروع این حرکت گفتن که من بر حسب وظیفه اون رو برای شما می نویسم.
***

با نام و یاد خداوند بخشنده و مهربان
سلام بر همه دوستان

من با این مطلب شروع میکنم که خداوند خیلی به من لطف داشته و این مطلب عین حقیقته، چرا که همیشه آثار رحمت خداوند رو تو زندگیم دیدم، حالا بریم سر اصل مطلب، حقیقتش من همیشه تو این فکر بودم و دوست داشتم که کاری رو از صفر شروع کنم و به درجات بالا برسم، همیشه اونایی که کاری رو از صفر شروع کردن و به موفقیت رسیدن، مورد تحسین من بودن و همیشه این آرزوی من بوده و هست و خواهد بود که انشاالله بهش برسم... .
می دونم که راهی طولانی برای رسیدن به این آرزو داریم(من و دوست بسیار گرامی من آقای لیاقت(لیاقت: آقا اجازه! ما چاکریم))
طرح کاری رو که الان میخوایم شروع کنیم یک روز به صورت تصادفی ریخته شد، اونم کجا؟! تو سلف دانشگاه، شدیدا به درآمد نیاز داشتیم و داشتیم بحث می کردیم که جرقه شروع این کار زده شد. ممکنه کارمون به موفقیت برسه، ممکنه هم نرسه ولی در هر دو حال انشاالله با یاری خدا تسلیم نمی شیم و با قوت کارمون رو ادامه می دیم تا به موفقیت برسیم، به امید آن روز که انشالله به هدفمون رسیده باشیم.
***

خب دوستان اینم یه چند تا عکس از دستگاه جوجه کشی و جوجه های متولد شده کارخونه ما( والا ما دیگه تو دانشگاه همدیگه رو جناب آقای مدیر صدا میزنیم و برای شرکتمون اسم و لوگو هم طراحی کردیم و منتظر اون روزی هستیم که از رادیو و تلویزیون بیان دنبالمون برای مصاحبه )

اینم یه عکس از خودمون(کاپشن قهوه ایه منم و کاپشن سیاهه آقای موسویه)