صادقانه خودت را معرفی کن.......

[یوسف خادم پیر]

سلام.
نام :یوسف خادم پیر
محل زندگی:مهاباد
تحصیلات:لیسانس الکترونیک
سن:21نیم قد:185 :وزن89
نظام وظیفه:معافیت تحصیلی
درخدمت شما.
تو 17سالگی پدرمواز دست دادم.خودم بودم بامادرو3تا برادر وصدالبته خداوندمتعال.
در18سالگی با برادرم تصمیم به احداث مرغداری گرفتیم چون هم زمینشو داشتیم هم برق وسرمایه که بعداز 2دوره بخواطر بدشانسی سردوره ی سوم تمام مرغ ها مصموم شده ومردند.دفعهی چهارمم بخواطربازاریابی نادرست مرغ ها رو دستمون موند.
البته بایدبگم من کوچکترین عضو خونواده هستم.
بعدازورشکسته شدم تو کارمرغداری(خدارو شکرکه بدهکارنشدیم وهنوز هم یه چیزی برامونن مونده بود از مرغداری)ادامه تحصیل دادم تو دانشگاه آزاد.البته اگه راستشو بخوای من خیلی درس خون نبودم ولی 85درصدش بخواطر سربازی درس خوندم تا معافیت تحصیلی بگیرم.
در20سالگی بایه همت وساپورت کردن خونواده خودم رفتم تو کار پرورش ماهی اینباربه تنهایی برادرم قسمتی از زمین رو به باغ سیب تبدیل کرده.منم اون قسمت دیگه رو کردم پرورش ماهی.چون تجربه ای زیادی ندارم فعلا از 1/4ظرفیتم استفاده میکنم.بعد اگه درخودم دیدم ذکه میتونم از پسش بربیام ظرفیت رو افزایش میدم.
بحمدخداتونستم تو یه مدت کم به آرزوم برسم.خونوادم تو این راه خیلی منویاری وراهنمایی کردن.برادربزرگم نمایندگی فروش قطعات ماشین داره تو سردشت.
تو یه خونواده ی معمولی بزرگ شدم.از زندگیم خیلی خیلی راضیم.
مسافرت رو خیلی خیلی دوست دارم.
با اینکه ایران رو خیلی دوست دارم ولی میخوام بعد ازازدواج از ایران برم واقامت یه کشوردیکه رو بگیرم(نمیخوام بگم ایران بده ها).
از طریق وبسایت تبدیل ایده به ثروت با این انجمن آشنا شدم.
برنامه نویسی بلدم ومیخوام تو این چند ماه ی یه ووبسایت خبری راهندازی کنم.
رانمایی کردن دوستا وگرفتن اطلاعات ازسایرین دوستان انجمن و خیلی دوست دارم.
با اینکه نیاز مالی ندارم ولی ازراههای خیلی عجیبی تونستم پول دربیارم.ازدوران ابتدایی که به بچه ها جزوه میفروختم تا چند ماه پیش که بخواطر سرگرمی رفتم تو کار تاناکوراه.
نمیدونم چرا ولی به جر مرغداری تو تمام کارای دیگم موفق شدم.
بعضی از کارای که کردم(البته چون کاراصلیم نبوده فقط یه یا دوبار انجامشون دادم بیشتر برای تجربه وتفریح):
بردن قطعات ماشین به سردشت واوردن پوشاک ولوازم آرایشی ازاونور.بردن پارچه بهارومیه.بردن تلوزیون به تهرون.تاناکوره.پخش پوشاک مردانه تو شهرهای دوروبر.رفتن چندین بازشده که تعمیرات کامپیوت رانجام دادم وهمچنین یکی دو موردم برنامه نویسی کردم(یکیش ماله ابزارفروشی برادرم بودکه براش برنامه نوشتم بازبانc).کشاورزی بلدم.آوردن وسایل برقی به مهاباد ازبانه.مرغداری.کارگری.بنایی.ایزوبام..حتی چندروز راننده تاکسی هم بودم.وچندتا کارخلاف کوچیک کردم اوناهم واسه تجربه بودن وسوکندخوردم هرگز سراغشون نرم.اوردن گیاهان غذایی از کوه که یه چیز مامول هست تو مهاباد.
این کارارو بیشتر با اقواممون کردم.
البته شاید کارایی که کردم زیادبودنن ولی همشون برام پیش اومده.از همشون هم سودکردم.هم تجربه هم مادی.


اگه میلیادر نشم میلیونرحتمن میشم.همه چی واسم تو این راه محیا شده بجز یه چیز اونم خدمت سربازی هستش.واقعا ذهنم رو مشغول کرده.چون میخوام دست از خوندن بردارم.دیگه مغزم نمیکشه.تا اینجاشو به زوراومدم.ولی اگه دست از خوندم بردارم یه راست باید برم عجب شیر واسه خدمتم.از خدمت نمیترسم ولی از رها کردن پرورش ماهی وآرزو همام میترسم.اینکه 2سال وقت آدم بره.
البته آدم خیلی بی فکری نیستم از دوسال قبل که تصمیم راهندازی پرور ماهی داشتم میدونستم یه رو زمیاد که باید برم سربازی واسه همین گفتم برادرم بیاد تو زمین که از پرورش ماهم مونده باغ بزنه.

خلاصه ببخشیدسرتونو درد آوردم.
فعلا خداحافظ
باسپاس.