مشاوره - نسخه قابل چاپ +- سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران (http://forum.unc-co.ir) +-- انجمن: بخش اعضای سایت (/forumdisplay.php?fid=105) +--- انجمن: اعضای سایت ، اهداف و بحث های شخصی (/forumdisplay.php?fid=36) +--- موضوع: مشاوره (/showthread.php?tid=784) صفحه ها: 1 2 |
مشاوره - MARYAR - 09-13-2011 06:59 PM در حاليكه هفته آينده جلسه مهمي دارم كه برايش يك سال و چهار ماه زحمت كشيدم، ديوارهاي ذهني م دوباره سر بلند كردند و اضطرابي مرموز وجودم را پر كرده و مدام اتفاقات بد پشت سر هم ميافتند و مدام يكي درونم مي گويد كه بد شانسي به تو روي آورده و نمي توني، نمي شه و.... خواستم اين ديوارها را بشكونم با خودم گفتم با دوستانم در انجمن در ميان بگذارم. (به هيچ كس تا حالا اين حسو نگفته بودم) ![]() RE: مشاوره - سخنگوی دولت - 09-13-2011 07:17 PM یه داستان خنده دار بگم شاید کمی بخود اعتماد کنی. داستان خودمه. کلا من یه برره ای هستم که خیلی خونسردم و اعتماد بنفس بالایی دارم. یادمه توی دانشگاه هر کی می خواست تقلب کنه و هر کی می خواست سمینار بده میومد پیش خودم. یه بار رفته بودم دانشکده برق. تو اون دانشکده هم چند تایی دوست داشتم. قرار بود یکی از بچه ها سمینار بده در مورد استفاده از فناوریهای نانو تو اکترونیک. به من گفت جاش برم و چرندیات بلغور کنم. یادمه رفتم تو کلاسشون. حدودا 55 نفری می شدن. اولش کمی غریب بود برام ولی یه نگاه حق بجانب به بچه ها کردم و رفتم یه گوشه نشستم. وقتی استاد اسم دوست منو خوند من پاشدم رفتم جلوی کلاس ایستادم. یهو نیش همه بچه ها تا بنا گوششون باز شد. اونا فهمیده بودن که یه کلکی تو کاره. خلاصه من یه نگاهی به استاد کردم و گفتم: استاد با اینکه امروز حالم زیاد خوش نبود کلی وقت گذاشتم و اومدم تا نمره کامل سمینار را بگیرم. بچه ها همه شروع کردن به هر و کر. منم شروع کردم به گفتن کلی مزخرفات که و کمی از شیمی ارگانومتالیک را با کمی از الکتریسیته قاطی کردم و دادم به خورد کلاس. بعضی ها داشتن کف کلاس ریسه می رفتن. بعضی ها نمی دونم از فرط خوشحالی گریه می کردن. کارم که تموم شد استاد یه نگاهی به من کرد و گفت آفرین. بچه ها ایشون را تشویق کنید. منم نشستم سر جام. دو ساعت بعد کلاس طیف سنجی داشتم تو آزمایشگاه طبقه پایین دانشکده فنی مهندسی. رفتم و تو کلاس مشغول شدم که یهو دیدم ای وای اون استاد برق داره میاد تو. منو که دید یکه خورد ولی من خیلی خونسرد جواب سلامشو دادم و ازم پرسید اینجا چکار می کنی؟ گفتم: استاد اومدم تو آزمایشگاه بچه های مهندسی شیمی تا اون مزخرفاتی را که تو کلاس سمینار دادم عملا هم تجربه کنم. استاد گفت: آفرین. نمره سمینارت کامله. دیگه چه بیای سر کلاس و چه نیای نمرت کامله. اینو گفتم کمی روحیتون عوض شد. خیلی ریلکس برید جلوی جمع و بعد با جملات محکم به همه بفهمونید اومدید کل نمره پایان نامه یا تزتون را بگیرید. مطمئن باشید 90 درصد موفقیت مربوطه به اعتماد به نفس . پس فقط کافیه بخودتون بقبولونید که اون استادای راهنا و مشاور همه اومدن تا کل نمره را دو دستی بهتون تقدیم کنند. RE: مشاوره - مهتاب - 09-13-2011 07:23 PM یادتون نره برای رسیدن به اینجایی که الان هستید کلی راههای سخت تر از این رو رفتید.اگر الان اینجایید پس می تونید تو این جلسه هم موفق بشید. فقط یک نفس عمیق بکشید و بدونید که ما ایمان داریم که موفق میشید. RE: مشاوره - jahanagahi - 09-13-2011 07:36 PM خیلی تعجب کردم. آخه من درسهای اعتماد بنفسم را نزد این عزیز تمرین کردم و نتیجه گرفتم. نمی شود یعنی چی؟ نمی توانم یعنی چی؟ و اما خاطره من. قرار بود برای 300 نفر راننده های تاکسی سبز در باشگاه قدیم شاهین در تهران آموزش فرهنگ رانندگی را شروع کنم. تمام دندانهایم را کشیده بودم و قرار بود دندانهای سفید خوشگل برایم ساخته بشه. آنروز نشد و من بی دندان رفتم. با اعتماد بنفس زیادی رفتم. باسلام من شروع میکنم و هر سئوالی داشتید اول شروع وسط شروع و آخر شروع بپرسید.شروع کردم. گفتم . راه افتادم از وسط صندلی ها رد می شدم و دستانم را روی شانه هایشان قرار می دادم . گفتم و گفتم تا یک دفعه از صدای کف زدنهای ممتد آنان فهمیدم خوب صحبت کرده ام. آنروز قرار بود برای این جلسه .... ریال بدهند. باور بفرمائید دو برابر ش را دادند. اگر بمن بگویند رئیس جمهور میشوی ؟ اگر بخواهم میگویم بله و اگر نخواهم میگویم نه. بهمین راحتی. اگر اعتماد بنفس نداشته باشم اگر خجالت بکشم اگر بگویم نمی شود و نمی توانم میدانید کی پشیمان می شوم؟ زمان مرگ . بله زمان مرگ میگویم من که عمرم را دادم چرا نتوانستم خوب از آن استفاده کنم. چرا اعتماد بنفسم کم بود و چرا خجالت کشیدم و .... قسمتات می دهم به جان راهنما این دیوارهای ذهنی را نابود کنید. من بمیرم دیوار ذهنی را خرد کنید.خواهش میکنم خودتان را که مهم هستید مهمتر بدانید. تمام. RE: مشاوره - کامیار کاظمی - 09-13-2011 08:25 PM من واقعا متوجه نمیشوم این اساتید اصلا چرا به خود زحمت میدهند و در جلسه پایانامه شرکت میکنند مگر قرار است کمتر از 20 هم داده شود؟(واقعا به این ها میگویند اساتید وقت تلف کن!!) آنها شاید نداند اما من که به تسلط شما ایمان دارم!! (تا اکنون اگر دروغی به شما گفته ام یا حسم را قبول نداری حرفم را قبول نکن! خود دانی) بقول جناب قربانیان من هم به شما میگویم که دلم میسوزد با چند تا دیوار درب و داغان جلوی کوه پیشرفتتان را بگیرد!! RE: مشاوره - کامیار کاظمی - 09-20-2011 07:38 PM دوستان عزیز واقعا خوشحالم که عرض کنم که با شکستن دیوارهای ذهنی و پیروی از قانون راز و همراهی و محبت های بی دریغ و صادقانه اعضای انجمن و تلاش های ایشان پس از یکسال و چهار ماه ، به نتیجه نشست و خانم مریم MARYAR(معاونت انجمن-maryam_sh) هم اکنون جلسه دفاعیه شان تمام شد و نمره شان 19.75 شد! RE: مشاوره - jahanagahi - 09-20-2011 08:54 PM عرض نکردم که مریم خانم گل اعتماد بنفس خوبی دارد؟ چرا عرض کردم. تبریک . واقعا تبریک. افتخاری برای ما شد. RE: مشاوره - مهدی گل محمدی - 09-20-2011 10:13 PM اول از مریم خانم باید تشکر کنم که قراره یه شیرینی خوشمزه به ما بده. دومم باید از مریم خانم تشکر کنم که به خودش اعتماد داشت و با پشتکارش بالاخره تونست به یکی از هدفهاش برسه. خدایا موفقیت ما را روز افزون کن. و جوهره ی تلاش را از ما نگیر الهی آمین. امیدوارم که تو تمام مراحل زندگی موفق باشید. RE: مشاوره - jahanagahi - 09-20-2011 10:42 PM اگر اعتماد بنفس نداشته باشم اگر خجالت بکشم اگر بگویم نمی شود و نمی توانم میدانید کی پشیمان می شوم؟ زمان مرگ . بله زمان مرگ میگویم من که عمرم را دادم چرا نتوانستم خوب از آن استفاده کنم. چرا اعتماد بنفسم کم بود و چرا خجالت کشیدم و .... (راهنما) RE: مشاوره - مهدی گل محمدی - 09-20-2011 11:24 PM منهم زمانی که کارم را شروع کرده بودم می ترسیدم ولی الان به راحتی با همه صحبت می کنم و براحتی سفارش میگریم. تجسم خلاق:من تا پایان امسال باور دارم که حداقل می تونم 30 میلیون کار کنم.و مطمئنم که می تونم.چون به خودم باوردارم. |