امروز فهمیدم که لحظات چه زود در افق محو می شوند و فقط خاطرات آن باقی می ماند.

(02-12-2013 05:26 PM)jahanagahi نوشته شده توسط:  امروز به ماهیت این مطلب پی بردم:
از مدتها قبل برنامه مسافرت مشهد ریخته شد. مسافرت انجام شد و اکنون خاطره اش باقی مانده است.در زندگی ما نیز چنین است زمانها میروند و مشکلات حل می شوند و از آن خاطره باقی میماند و سالی بر سالهای عمرمان اضافه می شود .
بهمین سادگی زمان می گذرد.
حیف نیست از هم رنجش داشته باشیم؟
حیف نیست همیشه خود را غمگین و ناراحت تصور کنیم؟
حیف نیست برای بهتر لذت بردن از زندگی تلاش مظاعف نداشته باشیم؟
آقا اجازه؟
خانم اجازه؟
خیلی از مسائل را امروز فهمیدم.
پس بگذارید بارها و بارها جوک پراید را که جوانی رفت خواستگاری و گفت پراید دارم و بعد گندش درآمد که پرادو داشته را تعریف کرده و لبخند بر لبانتان ببینم.

استاد : امروز فهمیدم که مسئله رنجش و شاد بودن و تلاش را خوب توضیخ دادی. جهان آگهی شدی 20
جهان آگهی : آقا اجازه؟ بیست. بیس . ب
جهان آگهی از خوشحالی سکته کرد.
استاد زنگ زد اورژانس.
جهان آگهی رفت بیمارستان , بستری شد.
خانواده جهان آگهی از استاد شکایت کردند که استاد نمی بایست امروز می فهمید . نمی بایست به جهان آگهی 20 بدهد. جهان آگهی که ظرفیت 20 را نداشت.
دادگاه فهمید که استاد مخصوصا قصد جان جهان آگهی را داشته است.
استاد محکوم شد.

(02-12-2013 06:45 PM)yu3f نوشته شده توسط:  امروز فهمیدم ک دوست ندارم خبر بستری شدن استاد عزیزم و همچنین مابقی دوستان را بشنوم. :-)