سفر گیلان ( انزلی-چمخاله) تابستان 92 - نسخه قابل چاپ +- سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران (http://forum.unc-co.ir) +-- انجمن: بخش اعضای سایت (/forumdisplay.php?fid=105) +--- انجمن: جلسات حضوری و آنلاین اعضای سایت (/forumdisplay.php?fid=30) +--- موضوع: سفر گیلان ( انزلی-چمخاله) تابستان 92 (/showthread.php?tid=9419) |
RE: سفرنامه گیلان ( انزلی-چمخاله) تابستان 92 - sir-mahyar - 09-01-2013 05:37 PM پس چرا من تو هیچ عکسی نیستم ؟؟؟ ![]() RE: سفرنامه گیلان ( انزلی-چمخاله) تابستان 92 - mir abbas - 09-01-2013 09:16 PM مهدی 1 جان مچکریم
![]() ![]() ![]() RE: سفرنامه گیلان ( انزلی-چمخاله) تابستان 92 - 3ObHaN - 09-01-2013 10:09 PM رسیدن بخیر ![]() اینجور که معلومه حسابی بهتون خوش گدشته ![]() عکساتون کو پس ، عکس بزارید خوب ![]() RE: سفرنامه گیلان ( انزلی-چمخاله) تابستان 92 - MARYAR - 09-01-2013 10:13 PM (09-01-2013 05:37 PM)sir-mahyar نوشته شده توسط: پس چرا من تو هیچ عکسی نیستم ؟؟؟ دادا چون همه عکسا مربوط به موزه روستایی که شوما نبودی اصا انقد همه تو ویلا و کنار دریا محو آب بودیم که کلا عکسی ننداختیمممممم RE: سفرنامه گیلان ( انزلی-چمخاله) تابستان 92 - safari-cht - 09-01-2013 10:43 PM سلام بر دوستان عزیزم. رسیدن بخیر ![]() ![]() خوشحالم که حسابی بهتون خوش گذشتهههههه. دلمان بسی دارد می سوزد. ![]() ![]() RE: سفرنامه گیلان ( انزلی-چمخاله) تابستان 92 - MARYAR - 09-01-2013 10:48 PM جمعه ساعت 8 صبح همه بیدار شدیم (دقیقا یه جورایی همه ام پی تری شایدم فور خوابیده بودیم ![]() ![]() البته شهرزاد و آقا نسیم کنار ساحل عاشقانه نشیته بودند و به دریا می نگریستن. آقای قربانیان هم با آقای کاظمی کنار ساحل قدم می زدند و مهدی 1 هم مشغول عکس گرفتن آقا میرعباس مرد خانواده مشغول خانواده و.... ساعت 12 برگشتیم ویلا و مهدی 1 و حمید جوجه ها را روی آتیش درست کردند و ما هم جا پهن کردیم توی حیاط ویلا. نهار را خوردیم و آماده شدیم برای رفتن به انزلی. ساعت 4 رسیدیم به منطقه آزاد انزلی تا 6 آنجا بودیم هم به خرید رسیدیم هم در کنار ساحل انزلی به قایق سواری پرداختیم. ساعت 6 به طرف تهران حرکت کردیم و از مهیار جان جدا شدیم چه جدایی غمناک و سختی ![]() مهدی 1 هم در رشت از ما جدا شد و چه جدایی غمناکی ![]() RE: سفرنامه گیلان ( انزلی-چمخاله) تابستان 92 - MARYAR - 09-01-2013 11:03 PM در راه بازگشت در منجیل شام خوردیم و سوغات خریدیم اینم تعدادی عکس از اتوبوس در منجیل: ![]() ![]() ![]() ![]() RE: سفرنامه گیلان ( انزلی-چمخاله) تابستان 92 - MARYAR - 09-01-2013 11:11 PM اینمممممممم یه عکس ویژه از علی با کلاه جدیدش که از مزون فرانسه خریده ![]() ![]() RE: سفرنامه گیلان ( انزلی-چمخاله) تابستان 92 - ali mohammady - 09-01-2013 11:30 PM سلام سلام سلام وای چقدر خوش گذشت به خدا در بد درگیر روز مرگی شدم و از اون موقع که باهم رفتیم شمال واقعا 180 درجه روحیه ام تغیر کرد و یه رفرش کامل شدم در زیر میخوام بخشی از مطالبی که ازدوستان عزیزم یادگرفتم رو بیارم جناب اقای کاظمی عزیز:واقعا دل سوز و مدیری با جذبه هست که تا وقتی تو اتوبوس حضور داشت خبری نبود اما همین که یه مدت کوتاه اتوبوس رو ترک کرد اتوبوس منفجر شد (حالا بیا حالا بیا) -یاد گرفتم که وقتی مدیر شدم اتوبوس رو ترک نکنم که اتوبوس نترکه معاونت محترم:واقعا دل سوز و کوهی از احساسات که وقتی با مهیار خداحافظی کردیم کلی گریه کردن و من واقعا از ته دل ناراحت شدم-یاد گرفتم ایثار و از خود گذشتگی را عمو هوشنگ:کوه انرژی بمب اتم-اصلا نمیدونم در وجود این بشر راکتور اتمی قرار دارد که این انرژی رو دارند؟-یاد گرفتم که همیشه شاد و سرحال باشم و لذت در مسیر رسیدن به هدف است نه صرفا خود هدف حمزه(مارکوپولو):واقعا نمونه ای کامل از استقامت و پایداری- یاد گرفتم وقتی بخواهم به هدفی برسم اگر بخواهم میرسم میر عباس عزیز:انرژی زیاد و خوش برخود و خنده رو-من ازش خیلی چیزهای زیادی یادگرفم یه نمونش خلاق بودنه که اون گوشه های صندلی اتوبوس رو برای ثابت موندن انتخاب کردن تا وقتی اتوبوس در حین راه رفتن تکون میخوره ماها که سرپا هستیم و تکون میخوریم زیاد تکون نخوریم پرنیان عزیز و مادر گرامیشون:واقعا ساکته باورتون میشه فقط وقتی باهم زبان کار میکردیم من صداش رو شنیدم-مادر عزیزشون هم که واقعا پیگیر هستن در کارها و حتی در مسافرت هم بی خایال درس درختر عزیزشون نشده بودن اقا حمید صدقیان گل:واقعا فرد خوش برخورد و خوبی هستن -یادگرفتم که در زمینه ی کاری که میخواهم انجام بدهم اطلاعات خیلی زیاد جمع کنم ومتخصص بشوم(از هر چی بگی سر در میاره این بشر) اقا مهدی 1:واقعا پر انرژِ و کوهی از تجربه و اطلاعات فن بیان بالا اشپزی بیست دیگه چی باید ازش یاد بگیرم؟ مهدی گل محمدی:مهدی که دوست خوب خودمه و واقعا با پشت کار-تو این سفر ازش با پشتکار بودن و واستمرار زیاد رو یاد گرفتم که چطور با کلی پشت کار و برنامه ریزی غذای ملت رو از چنگشون در میاورد خواهران عباسی از هر سه تاشون کلی چیز یاد گرفتم محبوب عباسی که واقعا دیدم به کسب و کار رو برام عوض کرد و واقعا دید بازی دارند و خانم مرضیه عباسی که عند خشونت هستن ایشون تا یه اتفاق کوچیکی میوقته میگه:بکوشینش علی کوچولو که واقعا مودب (نمیدونم کدومش درسته مودب یا موادب؟) و ساکت اقا محمد گل:داور پول وریبلر داور پول وریبلر داور پول وریبلر اقای عبادی عزیز و خانم زاهدی گل:واقعا زوج خوب و پر انرژِی هستن و کلا ازشون پایه بودن رو یاد گرفتم کیارش گل:ازشون یاد گرفتم که در مورد کارم واقعا دقیق و با اطلاع باشم حتی جزیی ترین اطلاعات اقا رادین عزیز:بزرگترین چیزی که یاد گرفتم سکوت بود باید یاد بگیرم گاهی سکوت کنم(فقط گاهی) لیلی میلیاردر:واقعا فعال و پرانرژِ بدون رو از ایشون باید یاد بگیرم با این که تازه به منزل جدید نقل مکان کردن اما سریعا کسب و کار خودشون رو راه انداختن واقعا پر انرژِ و استادی خوب و مهربون زن عمو :که واقعا خوب و با قلبی مهربون که وقتی استادم منو ترد کرد ایشون حاضر بودن من رو حمایت کنن اقا سعید گل:واقعا با پشت کاره این پسر اصلا توپ از هر جهت هدی:سکوت سکوت سکوت -چیزی که من ندارم و باید از دوستان ساکت یاد بگیرم داداش مهیار:همین داداش مهیاره و کلی زحمت کشیده خانم صدفی:وای چقدر خوش صحبت و خوش انرژِی-واقعا ازشون یاد گرفتم که باید چیز های خوب رو تجسم کنم و واقعا بهشونمیرسم چون ایشون با تجسم خلاق خیلی کار ها کردن اقای شهراسبی گل:واقعا خوش صحبت اهل حال اهل دل چی بگم من از این بشر هر چقدر یاد بگیرم کمه واقعا دوست دارم هرچه سریع تر ببینمشون RE: سفرنامه گیلان ( انزلی-چمخاله) تابستان 92 - مهدی 1 - 09-01-2013 11:32 PM شرمنده از اینکه از همه عزیزان علی الخصوص خانم ها عکس ندارم ، خدا می دونه سرجمع از اول مسافرت تا آخر مسافرت 15 دقیقه روی هم دوربین روشن نبود کلا دو تا خط باطری رفت ، این عکس ها هم خیلی هاش سریع و یواشکی گرفته شده بچه ها حالا فکر می کنند من از اول سفر تا آخرش داشتم سوژه ست می کردم و شالاپ شالاپ عکس می گرفتم دی: نه خدا می دونه ، همه کارها را می کردیم بعد یادمون می افتاد عکس نگرفتیم ، اینقدر اتفاقات خوب و قشنگ از لنز دوربین جاموند که خدا می دونه که البته اونم مزد اونهایی هست که همسفر بودن. حالا انشالله که سری بعدی بیشتر با هم عکس می گیریم . شایدم یک فیلم کوتاه از سفر پر کردیم دادیم جشنواره کن ![]() اما تتمه عکس های لب ساحل و موزه را می زارم ، بعدش می ریم برای عکس های ناهار روز دوم که شرحش را خانم معاون اون بالا توضیح دادن. البته ناگفته نماند در تهیه غذا آقا سعید ، آقا نسیم ، خود آقا کامیار و خانم ها صدفی و MARYAR و چند نفر دیگه از بچه ها هم خیلی کمک کردند . کلا هر کی هر کاری از دستش بر میامد انجام می داد . یکبار دیگه هم گفتم آدم بدقلق شکر خدا نداشتیم و همه خاکی خاکی . ![]() آقا کیارش و استاد ![]() آقای شهراسبی ![]() خانواده گل خالدی ![]() ![]() آقا سعید ![]() علی کوچولوی سفر ما ![]() و یک عکس جامونده از موزه راستی بچه ها برگشتنه شب ساعت چند رسیدید تهران |